جدول جو
جدول جو

معنی روح پیکر - جستجوی لغت در جدول جو

روح پیکر
(پَ کَ)
آنکه پیکرش چون روح باشد:
دردا که از برای شکست وجود من
سوی عدم شد آن خلف روح پیکرم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوه پیکر
تصویر کوه پیکر
درشت اندام، قوی هیکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روح پرور
تصویر روح پرور
پرورش دهندۀ روح، آنچه روح را پرورش می دهد، روح افزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
غول آسا، بزرگ و مهیب، کسی یا چیزی که جثۀ بزرگ مانند غول دارد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ)
خوب اندام. خوش بدن. متناسب القامه:
یکی خوب پیکر کنیزک خرید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ دَ / دِ)
هرچیز که روح را پرورش دهد. (ناظم الاطباء). آنچه روح را مسرت بخشد. مفرح. شادی بخش. دل انگیز. روح انگیز. روح افزا. روانبخش. پرورندۀ روح:
هزاران درود و دو چندان تحیت
ز ایزد بر آن صورت روح پرور.
ناصرخسرو.
تیغش نه تیغ صاعقۀ دشمن افکن است
دستش نه دست معجزۀ روح پرور است.
امیرمعزی (از آنندراج).
بطاعت هست خورشیدی که نورش روح پرور شد
بهمت هست دریایی که موجش گوهرافشان شد.
امیرمعزی (از آنندراج).
شهری بشکل ارقم با صدهزار مهره
در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور.
خاقانی.
کآنجا به از آن عروس دلبر
هستند بتان روح پرور.
نظامی.
یک جهان پرنگار نورانی
روح پرور چو راح ریحانی.
نظامی.
این بوی روح پروراز آن کوی دلبر است
وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است.
سعدی.
از هرچه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است.
سعدی.
دریغا چنان روح پرور زمان
که بگذشت بر ما چو برق یمان.
سعدی (بوستان).
و غنچۀ روی محنت عضدی از نسیم روح پرور و طرب افزای پیاله بشکفت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 18).
میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش
تر کن دماغ جان ز می روحپرورش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
آنچه یا آنکه بسیار بزرگ و مهیب باشد. غول آسا. کوه پیکر. رجوع به غول شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ پَ / پِ کَ)
خوش اندام. با پیکر خوب. با پیکر خوش. خوش ترکیب: هیئی، نیکو و خوش پیکر گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
هر چیز کلان مانند کوه. (ناظم الاطباء). هر چیز کلان و درشت مانند کوه. (از فرهنگ فارسی معین) :
بر سمند کوه پیکر تندخویان گرم جنگ
همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین.
وحشی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روح پرور
تصویر روح پرور
جان پرور
فرهنگ لغت هوشیار
یغامانه یغام آسا مانند غول بسیار بزرگ و مهیب غول پیکر: کارخانه غول آسای ذوب آهن
فرهنگ لغت هوشیار
هز چیز کلان و درشت مانند کوه (اعم از انسان یا حیوان مانند: اسب فیل) : بر سمند کوه پیکر تند خویان گرم جنگ همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز پیکر
تصویر روز پیکر
آنکه راست و درست و بی غل و غش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
عملاقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
Humongous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
énorme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
gigantesco
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
بہت بڑا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
বিশাল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
ใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
kubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
巨大的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
巨大な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
огромный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
ענק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
거대한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
sangat besar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
विशाल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
enorme
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
gigantesco
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
величезний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
ogromny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
riesig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غول پیکر
تصویر غول پیکر
gigantisch
دیکشنری فارسی به هلندی